محمد یونس
۱۳ ساله، تاونگ بازار
پیش از این بحران، در مدرسه دینی تحصیل میکردم. یادگیری درباره قرآن کریم را دوست داشتم و امید داشتم که پس از فارغالتحصیلی، مطالعات اسلامی را به دیگران آموزش دهم.
در ۲۵ اوت، ارتش نجات روهینگیا (ARSA) و ارتش در روستای ما درگیری را آغاز کردند.
ما مجبور به فرار شدیم، زیرا نیروهای نظامی به سمت ما تیراندازی میکردند و یکی از گلولههایشان به سر من اصابت کرد.
نمیدانم بعد از آن چه اتفاقی افتاد، چون از شدت درد از هوش رفتم.
احتمالاً همسایهها مرا به درمانگاهی بردند، جایی که مقداری دارو به من دادند. سپس خانوادهام راهی بنگلادش شدند.
هنوز احساس ضعف داشتم، بنابراین به من یک عصا دادند تا بتوانم راه بروم.
دلم برای روستایم خیلی تنگ شده است. واقعاً میخواهم برگردم و به تحصیلم ادامه دهم.
زندگی در بنگلادش را دوست ندارم، زیرا تمام خانوادهام مجبورند زیر یک تکه پلاستیک زندگی کنند و فضای کافی برای همه ما وجود ندارد.